صحیفه زندگی

این چشمه آب زندگانیست مشکی پر کن سقا از این جا

صحیفه زندگی

این چشمه آب زندگانیست مشکی پر کن سقا از این جا

صحیفه زندگی
طبقه بندی موضوعی
ابوالفضل زورویی نصر آباد
شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

حدیث حسن تو را نور می برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
و گرنه بود شما را به آب کوثر دست

چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست

بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کم‌تر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست

چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست

گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست

به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌زد
شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست

حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست

در آن سموم خزان آن‌قدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست

به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشه‌ی چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست

نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست

به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سرباز می‌زنی هر دست؟

به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین می‌دهد به دلبر دست

{ابوالفضل زورویی نصر آباد}

  • علی قنبری

حمید جعفریان یسار

امــــروز،

این نیزه های فریب

جز به گلوی خدا قناعت نمی کنند

ای تنهاترین عاشق!

خطبه های بارانیت

کویر دل خلق را

جز خون نمی شوید نگاه!

این قوم پوسیده را بگذار و بگذر

ای دفتر عاشق، باز هم عشق را صدا بزن

شاید شوق چشمهانت باز

ابر دل را کند بارانی


{حمید جعفریان یسار}

  • علی قنبری

دکتر علی شریعتی


از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند .



» کتاب حسین وارث آدم، دکتر علی شریعتی

  • علی قنبری


سید حمیدرضا برقعه ای


روضه خوانها زیادی شلوغش می کنند

حرمله آنقدرها هم که می گویند تیرانداز ماهری نبود

هدفهای روشنی داشت.


{سید حمیدرضا برقعه ای}


  • علی قنبری

بسم الله الرحمن الرحیم


 سلام خسته نباشید


با تشکر فراوان از شما بازدید کننده گرامی، خدمت شما عرض می نماییم که این وبلاگ بزودی فعالیت خود را در زمینه سبک زندگی اسلام آغاز خواهد نمود. از همراهی شما صمیمانه سپاسگذاریم.

با تشکر


  • علی قنبری